غصه ات می شود! میدانم
سکوت وشیرین ترین لحظات....!
وقتی سر در گریبان خویش فرو برده و دستهای فکرت برای چیدن سیب سرخ پرواز آسمان را جستجو می کند.
لحظه های مبهم و پیچ داری که تو را با هزار توی ابدیت آشنا می سازد. ابدیت! چه واژه ی بی رنگ هزار رنگ مایل به سبزی!
هیچ از خودت پرسیده ای که کدامین باور پروانه را به دور شمع می سوزاند و یا کدام خیال پوچ پیله ی خاطراتت را می شکافد و دور تا دور درخت ذهنت به پرواز در می آید؟
نه! تو نخواهی پرسید... مردمک اندیشه ات تنگ تر از این است که ببینی، بیندیشی و بپرسی.
خطوط ، منحنی وار، پیرامونت دریای آرام را متجلی می کنند، دریایی که اگر بخواهی صحرایش می کنی.
بیدار شو زیبای خفته! تیک تاک ساعت شماطه دار غفلت را می شنوی؟
بیدار باش و بنگر عبور بادبادک کودکیت را از بام زندگی.
غصه ات می شود!می دانم.